... امروز: جمعه - ۱۹ اردیبهشت - ۱۴۰۴
اخبار سیستان و بلوچستان ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲ هفته پیش زمان تقریبی مطالعه: ۰ دقیقه
کپی شد!
۰

آثار بر جای مانده از یک بی خردی: آیا مراکز گردشگری در سیستان سرویس بهداشتی ندارند؟

یادداشت به قلم حسین نظری جهانتیغی

سال‌ها پیش، گروهی از مردم سیستان هر یک به دلایلی از زادگاه خود کوچ کردند. برخی در جست‌وجوی رفاه، برخی به دنبال فرصت‌های تازه، و بعضی شاید تنها با امید به آینده‌ای متفاوت.
از آن همه انسان مانده در سرزمین خویش تنها چند نفر صاحب تریبون نامشان میان مهاجران مانده بود. با گذر سالیان، همین چند نفر بدل به تنها منبع تصویر ذهنی آنان از زادگاه شدند. هر آنچه آنها در تماس های تلفنی می‌گفتند بی‌واسطه پذیرفته می‌شد. چراکه نه‌تنها خودشان در آنجا بودند بلکه کسی دیگر نبود که تصویر دیگری ارائه دهد. این انحصار ناخواسته در روایت، سرآغاز یک خطای بزرگ شد.

نمیدانم کی و کجا اما در یکی از نشست‌ها و تماس ها، بیست سال پس از آن هجرت های دسته‌جمعی، یکی از این افراد صاحب تریبون پرسید: سیستان این روزها چگونه است؟ آیا میتوانیم با تعدادی از دوستان و همسایه برای دیدن آثار باستانی به آنجا سفر کنیم؟ اما پاسخ، بی‌آنکه شاید نیت سوئی در آن باشد، این بود:
🔻مهمان هایت را کجا توالت می بری؟
این جمله کوتاه و ساده اما سرشار از پیامد چون بذر در خاک ذهن شنوندگان افتاد و سالها تکرار شد.
در حالی‌که حقیقت خلاف آن بود سیستان رشد کرده بود جان گرفته بود دوباره قد کشیده بود. اما کلام آن فرد، چون مُهر حقیقتی بی‌چون‌وچرا پذیرفته شد و به گوش دیگران رسید. فاجعه آن‌گاه رقم خورد که کسانی که سال‌ها به شهر برنگشته بودند، برای آنکه نشان دهند هنوز با سیستان در ارتباط‌اند یا شاید برای حفظ پرستیژ خود نزد دیگران، بی‌آنکه واقعاً سیستان را دیده باشند همان جمله را تکرار کردند و گفتند: رفته‌ایم، دیده‌ایم، و راست می‌گوید سرویس بهداشتی نیست.

این تکرارهای بی‌پایه، به مرور شکل واقعیت به خود گرفت و تصوری مخدوش و سرد از سیستانی ساخت که هر وجب یک روستا دارد و درب خانه مردمانش به روی همه باز است. سیستانی که بخش زیادی از زیر ساخت های گردشگری اش کامل شده بود. تصویری که نه حاصل مشاهده، بلکه ساخته‌ی زنجیره‌ای از بازگویی‌های غیرواقعی بود. در این میان، بسیاری از سفر شرم کردند و نتوانستند مهمان یا گردشگری را به شهر ببرند یا آن را با افتخار به فرزندان خود نشان دهند. زادگاه، از خانه تبدیل شد به خاطره‌ای خاک‌گرفته، به جایی که گفته می‌شد دیگر ارزشی ندارد که به آن بازگشت.

این یکی از تلخ‌ترین نمونه‌های قدرت ویران‌گر گفتاری است که بی‌مسئولیتی ادا می‌شود. این سخن نه از روی بدخواهی، که شاید از سر خستگی، دل‌زدگی، یا نگاه محدود شخصی‌ آنها بوده اما بازتاب آن، در سطح یک جامعه عمل کرد. هر جا که دسترسی به روایت‌های متعدد و متنوع از واقعیت محدود شود یک صدا می‌تواند تمام حقیقت را منحرف سازد. در این ماجرا، با آنکه مردم زیادی در سیستان مانده بودند تنها به همین چند نفر دسترسی وجود داشت و همین مسئله، به شکل‌گیری یک تصویر تحریف‌شده‌ی جمعی منجر شد.

این اتفاق، نمونه‌ای از آسیب‌های روانی و اجتماعی ناشی از روایت تک‌منبعی‌ است. پدیده‌ای که می‌تواند هویت مکانی یک نسل را خدشه‌دار کند. مانع شکل‌گیری پیوندهای عاطفی با ریشه‌ها شود و در نهایت، موجب فرسایش حافظه‌ی تاریخی و تعلق فرهنگی گردد. سکوت ناخواسته‌ی بسیاری، همراهی منفعلانه با یک روایت نادرست، و ترس از متفاوت‌بودن در جمع، همه دست به دست هم دادند تا سیستان نه در واقعیت، که در ذهن مردمانش فروبریزد.

نویسنده
ofoghesi_stan
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی فحش و افترا به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • موارد درگیری با کاربران در پاسخ به نظرات دیگر کاربران پذیرفته نمی‌شود.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عناوین داغ