سخنی گرم با مسئولین محترم:
*ما به گرما عادت نکردیم! عادت نداریم! و عادت نداشتیم…*
سیستان، هیچگاه طعم گرما را نچشیده بود.
گویی زادهی نفَسِ خنکِ کوهساران بود و در آغوشی از آب آرام گرفته بود، همانند جزیرهای که دل به دریا سپرده، دور از خشکی و آفتاب سوزان.
دور تا دورش، آب بود، آبی زلال که آینهی آسمان میشد و دل هر رهگذری را با خنکای خود میربود.
باد که میوزید، نهتنها بر پوست درختان، که در ژرفای میوهها نفوذ میکرد؛ آنگونه که انگار درون هر هندوانه، هر خربزه، و هر خوشهی انگور، نسیمی از خنکای کوه خواجه خوابیده بود.
هیچچیز در این منطقه، از گرما نمیگفت.
نه خاک، نه باد، نه حتی خورشید که انگار با احتیاطی شاعرانه بر بامهای این شهر میتابید.
سیستان، منطقه ای نبود که در آن، تابستانها فریاد بکشد، شهری بود برای نفسهای آرام، برای چایهای داغ در هوایی که همیشه کمی سرد بود، برای واژههایی که بخار از لبها بلند میکردند، حتی در نیمهی تیر.
سیستان، همان شهری بود که سرمایش راز نه از فصل، که از دل گرفته بود.
و این دل، پر از آرامش بود.
پس روا نیست در حال حاضر که سیستان به دلیل عدم پایبندی افغانستان به حقابه، دچار تغییر اقلیم شده و بدعهدی های طالبان چون خورشیدِ سوزان بر تنمان تابیده! شما نیز با قطع برق، درونمان را خاکستر کنید. این دیگر نامش گرما نیست، ظلم است در لباسی از گرما.
با احترام
حسین نظری جهانتیغی